دنیای خالهدنیای خاله، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره

آبنبات خاله + حبه ی انگور خاله

اتاق دنیای خاله

سلام دنیا جونم دو سه شب پیش من رفتم خونه ی شما تا با مامانی وسایلی که تا حالا واست خریدیم توی اتاقت بچینیم. دیگه طاقت نداشتیم که بیشتر صبر کنیم. چند تا عکس هم گرفتم که برات میذارم. البته هنوز کامل نشده... این هواپیما رو من از کربلا برات آوردم البته اون موقع شما هنوز به ما افتخار نداده بودید (اسفند90) این پیشی ملوسم وقتی فهمیدم شما اومدی توی دل مامانی واست هدیه آوردم البته زندایی یکی شبیه به این رو واسه تولد باران هدیه آورده بودند و چون درست روز تولد باران جونم مامانت فهمید که شما توی دلشی و منم برای اینکه شما دو تا قراره باهم دوستای خیلی خوبی باشید این پیشی رو واست خریدم که مثل هم داشته با...
19 آذر 1391

سیسمونی

دقت کردی به این کلمه ی سیسمونی! سیســ   مــــو   نـــــی ......... اصلا یعنی چی؟ ریشه ی این کلمه چی می تونه باشه؟ بچه که بودم با خودم فکر می کردم چرا مثلا به میز می گن میز! یعنی چی؟ یا صندلی!... الان یهو همون حس رو پیدا کردم که چرا به وسایلی که واسه بچه اونم فقط بچه ی اول! می خرن می گن سیسمونی؟ حالا بگذریم... اومدم بگم که سرویس کالسکه و روروئکت رو هم خریدم دنیای من. قرمز و خاکستری. سرویس چوبت رو که سفارش داده بودیم دیروز ظهر آوردند. قرار بود امروز بفرسته اما دیروز یهو زنگ زدند و گفتند اگه خونه هستید بین ساعت یک تا سه میاره. مامانت خونه ی ما بود چون عمو (شوهر خاله ت یا همون بابای باران!) رفته بود سفر و مامان و بابات شب ...
19 آذر 1391

خواب های شیرین

سلام عسل خاله یه چیزی میخوام بهت بگم هی یادم میره... اینکه مامانت خیلی خوابتو می بینه خیلی خوبه خوش بحالش من اصلا خواب بارانو نمی دیدم  یه احساس خوبی به آدم میده برای دقایقی هم که شده طعم خوب در آغوش گرفتنت رو می چشه انشالله به سلامتی بیای توی بغلش. ما هم روی ماهت رو ببینیم عزیز خاله. تو دل مامانی خوش بگذره دنیای من ...
19 آذر 1391

خیلی بزرگ شدی عزیزم...

سلام دنیا جونم امروز مامانت گفت حسابی لگد می زدی و برای اولین بار تکون خوردنت از بیرون هم دیده می شده. خاله قربونت بره چقدر بزرگ شدی مواظب خودت باش... فقط 100 روز دیگه مونده عزیز خاله... دوستت داریم
12 آذر 1391
1